بـا تو ... اینم

شعر , دست نوشته , مطلب زیبا , عکس زیبا

بـا تو ... اینم

شعر , دست نوشته , مطلب زیبا , عکس زیبا

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد..پژمان بختیاری

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد

 کس جای در این خانه ویرانه ندارد


دل را به کف هر که دهم باز پس آرد

کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

 
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست

 آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد

 
دل خانه عشقست خدا را به که گویم

کارایشی از عشق کس این خانه ندارد


گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی

 گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد

 
در انجمن عقل فروشان ننهم پای

دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

 
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا

ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

باغ من

باغ من

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر، با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران ، سرودش باد
جامه اش شولای عریانی ست
ور جز اینش جامه ای باید
بافته بس شعله ی زر تا پودش باد
گو بروید، یا نروید، هر چه در هر کجا که خواهد
یا نمی خواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت
پست خاک می گوید
باغ بی برگی
خنده اش خونی ست اشک آمیز
 جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصلها ، پاییز

همه برمی خیزند

سینه ام آینه ای ست،

با غباری از غم .

تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار .

من چه می گویم،آه ...

با تو اکنون چه فراموشیها؛

با من اکنون چه نشستنها، خاموشیهاست .

 

تو مپندار که خاموشی من،

هست برهان فراموشی من .

 

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه برمی خیزند


مرغ شیدا


مرغ شیدا


مرغ شیدا بیا بیا
ساکن ناله حزینم شو
با نوایی به روزو شب
هم نوای دل حزینم شو
ای صبا گر شنیده ای
راز قلب شکسته ام امشب
با پیامی به او رسان
غم نوای دل غمینم شو
لحظه ای آسمان تو بنگر
ناله ارغوانی ام
با غم عشق او عیا ن شد
روزگار جوانی ام
لحظه ای آسمان تو بنگر
ناله ارغوانی ام
با غم عشق او عیا ن شد
روزگار جوانی ام
روزگار جوانی ام

مرا اینگونه باور کن...

مرا اینگونه باور کن...

کمی تنها ،


کمی بی کس ،


کمی از یادها رفته...


خدا هم ترک ما کرده ،


خدا دیگر کجا رفته...؟!


نمی دانم مرا آیا گناهی هست..؟


که شاید هم به جرم آن ،


غریبی و جدایی هست..؟؟؟